در اواخر قرن هفتم هلاکوخان مغول که در عين بيرحمي و خونريزيهاي فراوان حامي عالماني همچون خواجهنصرالدين طوسي بود، درگذشت.

 قيام سربداران نيز در سال 730 و در قرن هشتم به وقوع پيوست. در اواسط همين قرن بود که تيمور از نوادگان گوركان بر ايلخانان پراكنده و اتابكان ايران چيره شد و آرام آرام بر تمامي سرزمين ايران تسلط يافت. تيمورلنگ اگرچه در روايات بسيار ذكر شده است كه اهل علم و ادب بود، ليكن تمامي وقت خود را صرف جنگ و مبارزه كرد و كمتر فرصت يافت تا به هنر و قالیبافي توجه داشته باشد. با اين حال شايد يكي از بزرگترين خدمات او به ابناء بشر تربيت فرزنداني هنر دوست و هنر پرور بود كه تا ساليان سال فرهنگ شرق ازآنها در تاريخ به نيكي ياد خواهد كرد. 

پس از تيمور، فرزند او شاهرخ به سلطنت رسيد. شاهرخ به قاليبافي توجه بسيار نشان داد و دستور داد تا قاليهاي فاخر و گرانبهايي تهيه کند. طرح اكثر اين قاليها شكسته بوده و چنين برميآيد كه بافندگان آنان هنوز به استادي نرسيده بودند. با اين حال تصاوير اين قاليها اكثرا در مينياتورهاي باقي مانده از آن عهد نقاشي شده است كه از مهمترين مستندات جهت اثبات قاليبافي در آن دوره است. از اين قاليها بعدها در كاخ اوزونحسن يكي از نوادگان سلسلهی آق- قره قويونلو استفاده شده است. اين قاليها بسيار ضخيم و سنگين بوده است . شاهرخ و همسرش گوهرشاد خاتون به تربيت فرزندان هنر پرور و ادب دوست همت گماردند، چرا كه بنا بر فرهنگ مغولي تربيت و پرورش شاهزاده از هر امری مهمتر است. از ايشان دو فرزند با نامهاي باي سنقر و الغ بيگ به يادگار ماند. الغ بيك خط بسيار نيكويي داشت و قرآن را  خطاطي كرد. ضمن اينكه رصد خانه مراغه را نيز همت گمارد. بايسنقر نيز در اعتلاي معماري، نقاشي، خطاطي و قاليبافي بسيار كوشيد. او استاد خط ثلث بود و كتيبه مسجد گوهرشاد را با كمال استادي شخصا خطاطي كرد. اين شاه خلاق و با ايمان به تشويق هنرمندان دوره خود علاقه و اشتياق خاصي نشان داد.

آورده اند كه ثروت افسانه اي تيمور گوركاني توسط فرزندان و نوادگانش در راه اعتلاي هنرهاي زيباي ايراني مصروف شد. در دوره تيموريان شهرهاي سمرقند، بخارا، شيراز و هرات از مراكز مهم قاليبافي ايران شدند. در اين دوره نفوذ فرهنگ چيني در قاليبافي ايران سبب شد تا طرحهاي هندسي به صورت طرحهايي با خطوط دوار و منحني گرايش يافته و نقشمايههايي مانند پيچك و گلها، نخلهاي باد بزني، تودههاي ابر، انواع حيوانات و پرندگان افسانهاي مانند اژدها، سيمرغ، آهو و... در طرحهاي نقش قالي ايران به وجود آید.
اين تغييرات در نقشه، اثر شگرفي نيز بر تكنيكهاي بافت گذاشت. دو پودبافي كه لزوم بافت نقشههاي گردان است جايگزين تك پودبافي شد. ضخامت دو پودها نيز تغيير كرده و به صورت يك پود ضخيم و يك پود نازك درآمد. با اين حال اطلاعات در اين زمينه بسيار اندك است، چرا كه هيچگونه قطعه بافتي از قرن نهم باقي نمانده است تا بتوان به بررسي ساختار آن پرداخت.

معدود قاليباقي مانده نيز متعلق به اواخر دوره تيموريان است كه نقشههاي گردان پيشرفت كرده و الزاما فنون بافت نيز تغييرات خود را پيدا كرده است. پس از دو فرزند شاهرخ ميرزا، سلطان حسين بايقرا به حكومت رسيد او نيز به مانند ساير اجداد خود سرمايه تيمور را صرف اعتلاي هنرهاي ايراني ساخت.

در زمان بايقرا، بزرگاني همچون بهزاد نقاش، پا به عرصه هنر نهادند. مينياتورهاي بهزاد نقاش در بوستان سعدي و ظفرنامه نيز از دگرگونيهاي طرحهاي قالي ايران حكايت دارد. 

قاليبافي در دوران هجوم ازبكها و سلسلههاي قره قويونلو و آق قويونلو :

سلطان حسين بايقرا در هجوم ازبكها كشته شد و مجددا مملكت ايران در بسياري از مناطق دستخوش هرج و مرج و بي ثباتي شد كه اين مساله بر روي كيفيت و كميت توليد فرش دستباف بي اثر نبود.

در اين ميان دو طايفه قره قويونلو(صاحبان گوسفندان سياه) و آق قويونلو(صاحبان گوسفندان سفيد) عليه ازبكها شوريدند و قره قويونلوها توانستند شكستي سنگين بر لشكريان ازبك وارد آورند، ليكن پس از مدتي خود نيز توسط آق قويونلوها و به واسطه حيله و نيرنگ شكست خورده و تار و مار شدند. قره قويونلوها و آق قويونلوها غرب ايران را تصرف كرده و مركزيت پايتخت خود را نيز تبريز قرار دادند.

در دوره اول يعني قره قويونلوها اوضاع بيشتر به جنگ گذشت و آنان كمتر فرصت يافتند به فرهنگ و ادب بپردازند. ليكن در دوره دوم يعني آق قويونلوها وضعيت به گونه ديگري شد. در اين دوره در تبريز فرش‌هاي بسيار زيبايي بافته شد. به گونهاي كه بسياري از محققين بر اين عقيدهاند كه فرشهاي بسيار زيباي اوايل دوره صفويه احتمالا در زمان آق قويونلوها در تبريز بافته شده است. 

از اين خاندان حكايت كردهاند كه در زمان اوزون حسن كه گفته ميشود مردي روشنفكر از سلسله آق- قويونلوها بوده و پس از ديدار ‍ژوزف باربارو، سفير جمهوري ونيز، در سفرنامه خود از زيبايي و كمال قاليهاي موجود در كاخ حكومتي بسيار سخن مي‌گويد و يا آمده است كه در تالار داوينچي شهر فلورانس ايتاليا صدها پرده نقاشي مربوط به اين خاندان ديده ميشود كه در آنها قاليها و قاليچههاي ايراني نمايش داده شده است. بيشتر اين آثار پردههاي مذهبي‌اند كه مقدسين را در اطاقها و كليساهايي كه با قاليهاي ايراني مفروش هستند نشان مي‌دهد. در بسياري از پردهها كه از شاهكارهاي نقاشي «روبنس» است تصاوير مقدسين همچون «آرال آروندل» و همسرش و يا «هلن فورمالت» نقش قاليهاي ايراني به نحو زيبا و پسنديدهاي كشيده شده است. با اين حال امروز هيچ گونه اثري از اين گونه فرشها وجود ندارد. دوره شکفتگي و عظمت(قاليبافي در عهد صفويان) پس از هفت قرن حكومت بيگانگان، صفويان به پشتوانه تشيع و با همدلي مردم بر ايران تسلط يافتند و دست اجنبي را از اين مملكت كوتاه كردند. صفويه پس از حمله اعراب به ايران اولين خاندان ايراني بودند كه حكومت را در اختيار گرفتند. از اين رو توانستند با توجه به همياري مردم در اعتلا و رشد هر چه بيشتر فرهنگ ايرانيان بكوشند.

سرسلسله اين خاندان شاه اسماعيل بود و پس از او فرزندانش طهماسب و عباس بر ايران حكم راندند. از آنجاييكه در زمان هر يك از اين پادشاهان پيشرفتهاي گراني براي هنر قاليبافي ايران بوجود آمده لذا هر يك به طور جداگانه مورد بررسي قرار ميگيرد.

قاليبافي در عهد شاه اسماعيل صفوي شاه اسماعيل موسس سلسله صفويه بود. او به ظاهر شيعهاي متعصب بود و اين مذهب را به عنوان مذهب ملي ايران معرفي کرد. مردم ايران در آن زمان او را پادشاهي احيا کننده، آزادي بخش و با ايمان ميشناختند. سه پادشاه اول اين سلسله شاهاني بودند لايق و کاردان که ديد وسيع و سعه صدر داشتند. در واقع در طول تاريخ به ندرت مشاهده شده که سه پادشاه يکي پس از ديگري از لحاظ داشتن خصوصيات و صفات نيک پادشاهي چنين هم سطح باشند. اولين اين پادشاهان، شاه اسماعيل صفوي بود.  مدارک و مستنداتي وجود دارد که شاه اسماعيل صفوي در پايتخت خود، «تبريز» کارگاههاي قاليبافي تاسيس کرد. البته ادواردز اين مساله را کاملاً رد ميکند و معتقد است شاه اسماعيل صفوي وقت خود را صرف تحکيم و يکپارچه ساختن رژيم حکومت خود و مبارزه با ترکها و ازبکها کرد.

با اين حال تبريز از دوره غازانخان يکي از ايلخانان مغول به عنوان يکي از پايگاههاي بافت قالي ايران شناخته شد. ليکن با اين وصف «اردمن» تحليلگر هنر مشرق زمين در برخورد با جايگاه تبريز در بافت کمي محتاط عمل ميکند. او معتقد است حمله عثمانيها به اين شهر، اشغال آن براي 12 بار و نبود ثبات در اين شهر امکان رشد و توسعه قاليبافي را در اين شهر محدود ميسازد. همچنين زماني که 14 سال پس از به قدرت رسيدن شاه اسماعيل صفوي براي اولين بار اين شهر توسط سلطان سليم اول فتح شد کليه صنعتگران آن به  استانبول منتقل شدند. از این رو به نظر میرسد تبریز یک مرکز داد و ستد قالی به جای تولید فرش بوده است. ليکن در اين ميان هستند معدود افرادي همچون نيکلا مانوچي، طبيب حاذق ايتاليايي که مدعي است فرشهاي بيشماري در اين دوره در تبريز توليد مي گشته است.

قالیبافی در عهد شاه طهماسب اول شاه طهماسب پسر شاه اسماعيل صفوي بود. اکثر محققين و تحليلگران فرش ايران معتقد هستند در زمان حکومت شاه طهماسب هنر قاليبافي به عاليترين مدارج ترقي و پيشرفت نايل شد و شاه عباس پسر او بود که توانست بر پايه‌هاي مستحکم و قوي اين جنبش، نسبت به رساندن نام فرش ايران به حد اعلاي جهاني، کوشش کند. شاه طهماسب سياستمداري محافظهکار و صلحجو بود. او با ازبکها و ترکهاي عثماني پيمان صلح بست و از اين رو توانست بيش از 50 سال حکومت کند. او پايتخت را از تبريز به قزوين انتقال داد تا از گزند حمله ترکهاي عثماني در امان باشد و از آنجاييکه خود فردي هنرمند و علاقهمند به قاليبافي بود اين شهر نيز در آن زمان به عنوان يکي از پايگاههاي عمده بافت ايران درآمد.

شاه طهماسب خود دستي در طراحي داشت و گفته شده است که چندين طرح براي قالي تهيه کرده است. او هنر- صنعت فرش بافي را که در پادشاهي هاي پيشين يک حرفه روستايي و حتي در پارهاي از موارد يک هنر عشايري- ايلياتي بود به شهرها کشاند و به نوعي سبک شهريباف را پايه نهاد. در زمان او علاوه بر تبريز که در کار بافت شهره خاص و عام شده بود کارگاههايي در قزوين، کاشان، همران ، شوشتر و هرات تاسيس کرد. همچنين سه تن از بزرگترين نقاشان و طراحان ايراني را به امر طراحي قالي واداشت کمال الدين بهزاد، سلطان محمد و مير سيد علي طرحها و نقاشيهاي بينظيري را به يادگار گذاشتند که در ادوار بعدي پيوسته مورد استفاده قرار ميگرفت. همچنين او در بسياري از اين شهرها کارگاههاي درباري و سلطنتي را برپا ساخت و در آنها به بافت فرشهاي ظريف و بينظير درباري پرداخت و کليه اين امور سبب گرديد تا امروز از براي او سبکي بهنام «مکتب شاه طهماسب» در نظر گرفته شود.

در دوره 50 ساله حکومت او نامهاي برجاي مانده که از براي سلطان سليمان عثماني نگاشته است و طي آن پيشنهاد کرده است که براي مسجد جامع سليمانيه قاليهايي بافته و بفرستد. او در اين نامه از سلطان سليمان که به عنوان برادر خود از او نام برده است مصرانه خواسته است تا اندازه‌هاي لازم قاليها را در جواب فراموش نکند. اين قاليها در مورد مقرر بافته و فرستاده شدند. سفير مجارستان در ايران آورده است که در بين اين قالي ها چند تخته قالي ابريشمي نيز وجود داشته است.

از جمله طرحهاي مکتب شاه طهماسب ميتوان به جايگزيني قاليهاي ترنجدار به جاي طرحهاي تيموري و معمولي اشاره کرد. علاوه بر اين طرحها، نقش شکارگاه که درآن عدهاي اسب سوار را در حال مسابقه و شکار نشان ميدهد نيز مرسوم گرديد. در اين دوره اقتباس از طرحهاي تذهيب کاران در نقشهاي قالي قوت گرفت. از جمله شاهکارهايي که در عهد شاه طهماسب بافته شده است شاهکاري به نام قالي شيخ صفي الدين يا قالي اردبيل است. اين شاهکار با تار و پود ابريشمين و پرز پشمي و در سال 946 هجري قمري بافته شده است. گره آن فارسي و در ابعاد 534× 1152 سانتيمتر تهيه شده است. بافنده آن نيز مقصود کاشاني بوده و در همين شهر نيز تهيه گرديده است.

اين فرش امروزه در موزه ويکتوريا و آلبرت انگلستان مورد بازديد هزاران بازديدکننده قرار ميگيرد.

قاليبافي در دروره زمامداري شاه عباس

پس از شاه طهماسب پسر ارشد او شاه عباس بر اريکه سلطنت تکيه ميزند. او بر خلاف پدر کليه صلحنامه را يک به يک لغو کرده و تمامي معترضين و همسايگان مزاحم را خلع يد ساخت. او ابتدا ازبک‌ها را شکست داد سپس در چند جنگ متوالي بر عثمانيها غلبه کرد. شاه عباس پايتخت خود را به اصفهان انتقال داده و در آنجا بزرگترين کارگاه سلطنتي و درباري بافت قالي را پايه نهاد. چه آنکه بسياري از نويسندگان در زمانهاي مکرر به اين کارگاه اشاره داشتهاند که از جمله آنها ميتوان به دو سياح فرانسوي يعني تاورنيه و شاردن، سر رابرت رابرت شرلي انگليسي، کشيش و مبلغ مذهب مسيحيت از لهستان و همچنين منشي شاه عباس را که تاريخ مفصل ايران در زمان حکومت اورا به رشته حرير در آورده است، اشاره کرد. در کليه يادداشتهاي اين سياحان و مورخين آمده است که اين کارگاه در نزديکي چهل ستون و ميدان نقش جهان احداث گرديده بود.

تاورنيه در اين باره مي گويد« اين کارگاه بطور مداوم مشغول تهيه قالي براي دربار بود» بسياري از اين قاليها علاوه بر مفروش ساختن کاخهاي سلطنتي جهت هديه به سلاطين و امراي خارجي به کار ميرفت و سبب ميشد تا علاوه بر اشتهار نام ايران در اين صنعت، اثري نيز از آنها در موزه هاي سلطنتي خارجي باقي ماند تا امروزه بتوان نسبت به بررسي وضعيت قاليبافي در آن عهد نظر داد. در هر حال شاه عباس نيز به مانند پدر در راه اعتلاي اين هنر بسيار کوشيد و اونيز مکتبي تحت عنوان «مکتب شاه عباس» براي خود در قاليبافي بر جاي گذاشت. در مکتب او قاليهايي با طرح گلداني، اسليمي، درخت و باغ (بوته) و سجاده اي طراحي و توليد گشت.

در مورد طرح گلداني، سر ريچارد آرتور پورپ عقيده دارد که از جوشقان ميآيد و بنيانگذار آن نعمت الله جوشقاني است. از اين نوع طرح امروزه فرشي وجود دارد که بر مزار شاه عباس کبير در قم گسترانده شده است. از مشهورترين فرشهاي با طرحهاي گلداني، فرشي است که امروزه در موزه متروپوليتن نيويورک قرار دارد. از قالي هاي با طرح اسليمي امروزه به تعداد انگشتان دست باقي مانده است برخي طرح آن را شاه عباسي نيز ميخوانند. از اين قاليها در قفقاز و ترکيه عثماني سالها تقليد گشته و نمونههاي بسياري بافته شده است.
 در مکتب شاه عباس با استفاده از نقش ترنج و تصاوير حيوانات و اشکال درختان و بوته طرح جديدي پايه‌ريزي و به آن درخت و بوته گفته شد. بهترين نمونه از اين نوع قالي در موزه هنر فيلادلفيا نگهداري ميشود که در کردستان بافته شده است نمونه ديگري از آن نيز در متروپوليتن نيويورک وجود دارد. جمله کارشناسان منشأ اين طرح را غرب ايران و بالاخص کردستان دانسته رنگ غالب آنها آبي و سرمهاي است. ديگر طرح مکتب شاه عباسي طرح باغي است که ابداع آن را به اواخر سلطنت صفويه در کرمان نسبت مي-دهند. اين طرح از ابداعاتي است که در طراحي قالي و در اوايل صفويه و در مکتب شاه عباس مرسوم گرديد، اقتباس شده است.

معروفترين اين فرشها قطعه فرشي است که امروزه در موزه فاک در دانشگاه هاروارد قرار دارد. از طرح قاليچههاي سجادهاي که در زمان شاه عباس بسيار معمول شد امروزه تعدادي چند وجود دارد که يکي از آنها در موزه ايرانباستان و ديگري موزه متروپوليتن قرار دارد. از جمله فرشهايي که امروزه از آن به عنوان يکي از شاهکارهاي قالي ايران در عهد شاه عباس ذکر ميشود قاليهاي موسوم به قاليهاي لهستاني است.

در بهار سال 1601 ميلادي زيگموند سوم فرمانرواي لهستان به يک بازرگان ارمني به نام «موراتوتيس» مأموريت داد تا به ايران سفر کرده و چند تخته فرش براي کاخ هاي سلطنتي لهستان خريداري نمايد. بازرگان نامبرده نيز بافت اين فرشها را به بافندگان کاشاني که در آن زمان در بافت فرشهاي ابريشمي داراي تجربه و شهرت فراواني بودند سفارش ميدهند. از اين فرشها حدود 300 تخته بافته شده است که از آنها 8 قطعه در موزه رزيدنتش مونيخ، 4 قطعه در مرقد حضرت علي (ع) در نجف و تعدادي ديگر در قلعه روزنبرگ کپنهاک دانمارک وجود دارد. رنگ غالب اين فرشها صورتي، سبز و زرد کمرنگ است و يادآور آثار بزرگاني همچون کمال الدين بهزاد، عليرضا عباسي و سلطان محمد نقاش است. قاليبافي پس از شاه عباس تا ظهور نادرشاه صفويه پس از شاه عباس، حکمراني که علاقمند به فرهنگ و ادب ايران باشند، به خود نديد.

فاصله مرگ شاه عباس تا حمله افغانها يک دوره زوال و هرج و مرج همراه با خوشگذراني و عياشي شاهان ايراني بود. چهار تن پس از شاه عباس بر اريکه سلطنت نشستند ليکن فاقد آن خصوصيات اخلاقي پيشينيان خود بودند. در زمان آنها لشگريان ايران در تمام مرزها شکست خورده و بغداد و تبريز و همدان بدست ترکان فتح شد. جانشينان شاه طهماسب و شاه عباس نتوانستند علاقهاي را که اسلاف هنر قاليبافي ابراز ميداشتند حفظ کنند و در نتيجه حمايت خود را از طراحان و قاليبافانی که در خدمت شاه عباس بودند دريغ کردند. اين استادان بزودي و با نبود حمايتها، يا پراکنده شده و يا دار فاني را وداع گفتند و جدا از اين اهتمامي نيز به پرورش شاگرد از خود نشان ندادند. لذا قاليبافي اصالت خود را از دست داد و دچار نوعي آشفتگي و بي نظمي شد. بودند قاليهاي نسبتاً نفيسي که در اين حد فاصل بافته شد، ليکن امروزه چندان اثري از آنها در ايران وجود ندارد، چرا که تعدادي از آنها در اثر بيتوجهي پوسيده شده و شماري ازآنها را نيز اروپاييها از ايران خارج کرده و به موزهها و ثروتمندان خارجي فروختند. آخرين زمامدار صفويه، شاه سلطان حسين، نيز به راحتي اصفهان را به افغانها تقديم کرد.

قاليبافي در عهد حکومت سلسله نادريه و زنديه دير زماني نپاييد که نادرقلي افسري وظيفه شناس از لشگريان شکست خورده ايران جمعي اندک از قشون خود عليه افغانها به پا خاست و آنها را شکست داد و شاه ایران شد. در دوره پر تلاطم حکومت اين سرباز خشن توجه زيادي به حرفه قاليبافي نشد. نادر عموماً درجنگ بود و اکثراً در شکارگاهها و صحراها اتراق ميکرد و کمتر روي کاخ و بارگاه به خود ميديد. از اين رو بافت قالي نيز چندان اقبالي از سوي او نيافت. پس از نادر، کريمخان زند بر ايران حکومت يافت. او مردي مهربان ولي بيسواد بود. مدارکي دال براينکه در زمان او قاليبافي احيا گشت وجود ندارد. کريمخان، پايتخت نادرشاه را که مشهد بود به شيراز منتقل کرد. در اين دوره سرجان ملکم مستشار انگليسي تاريخ مفصل ايران را به رشته تحرير درآورده است. او در يک فصل جداگانه، به صنايع دستي و تجارت هنر ايراني در اواخر قرن هيجدهم ميلادي ميپردازد. او در مطالب خود از قالي ذکري به ميان نياورده است. اگرچه ادواردز ملکم را فردي بسيار دقيق ميداند و با صراحت اعلام ميکند که حتي ذرهاي امکان ندارد تا او بيدقتي کرده باشد و قاليبافي را از قلم انداخته باشد ليکن مستنداتي دردست است که در اواخر دوران زنديه نمونههاي زيبايی از حيث نقش و بافت در ايران توليد شده است.

قاليبافي در دوران قاجاريه

پس از مرگ کريمخان، آقامحمدخان قاجار که فردي خونريز بود به حکومت رسيد و حکومت قاجاریه را بنا نهاد. آقامحمدخان اکثر اوقات خود را صرف تثبيت پايههاي حکومت خود ساخت و کمتر فرصت يافت تا نسبت به هنر و ادب اين مملکت توجه کند. چه آنکه حتي اگر فرصت مييافت ذوق اين کار را نداشت تا در اين زمينه کمکي به احياي هنر - صنعت فرش دستباف ايران کند. پس از او فتحعلي شاه قاجار، ناصرالدين شاه قاجار و مظفرالدين شاه قاجار به حکومت رسيدند. دوران حکومت آنها طولاني بود و با آرامش نسبي روبه رو بود. از اين رو قاليبافي آرام آرام توانست مجدداً احيا شود. سرجان ملکم در سطور خود از اين هنر - صنعت مجدداً نام نبرده است. ليکن سیاحاني که پنجاه سال بعد از ايران بازديد ميکنند قاليبافي را يکي از پيشينههاي مردم ايران مينامند. در اواخر دوره قاجاريه اگرچه اوضاع سياسي کشور مشوش و آشوب زده بود ليکن در اين زمان طبقات تازه به دوران رسيده و شاهزادگان درباري فاصله طبقاتي زيادي را با زيردستان خود به وجود آوردند. پول هنگفت آنان سبب شد تا داشتن قالي و قاليچه را در منازل خود وسيله شوکت و جلال بدانند. لذا کم کم خريد و فروش رونق گرفته و تجارت آن آغاز شد. از سوي ديگر سياحان و کلکسيونرهاي اروپايي به ايران رفت و آمد داشته و سعي در جمع آوري قاليهاي بينظير ايراني کردند و در نهايت در اواخر قرن گذشته بود که تجارتخانههاي اروپايي و آمريکايي که در امر فرش فعاليت داشتند جهت تأمين فرش مورد نياز بازارهاي خود، شعباتي را در مراکز قاليبافي ايران تأسيس ميکنند. کارگزاران اين شرکت‌ها پشمهاي رنگ شده را همراه با نقشهاي مطلوب خود در اختيار بافندگان قرار داده و سفارش بافت فرش را با عقد قراردادهايي به آنها ميدادند. ادواردز معتقد است احياي نوين قاليبافي در ايران از سال 1885 آغاز شد. او به کتابي از اي. استبينگ تحت نام «قالي مقدس مسجد اردبيل» که در سال 1892 در لندن به چاپ رسيد اشاره ميکند. در اين کتاب نويسنده وضعيت قاليبافي را در سال 1877 مورد بررسي قرار ميدهد و اين چنين ميآورد که در آن سال 4 يا 5 طرح بیشتر، در قاليبافي ايران به کار نميرود، ليکن امروزه متجاوز از بيست طرح در تهيه قاليهاي ايراني به کار ميرود. اردواردز در ادامه ميگويد که به نظر من نويسنده با ايرانيان تماس نداشته و اطلاعات خود را از طريق شرکت زيگلر و شرکاي آنها به دست ميآورده است و بدون شک در آن سالها زيگلر به تازگي فعاليت خود را در ايران آغاز کرده بود لذا نميتوان گفتههاي او را مستند فرض کرد. در مورد تاريخچه شرکت زيگلر آمده است که در سال 1875 ميلادي تهيه فرآوردهاي صادراتي در اراک (سلطان آباد آن زمان) توسط بازرگانان تبريزي آغاز شد کمتر از ده سال بعد در سال 1883 يک شرکت انگليسي سوئيسيالاصل به نام زيگلر و شرکا از منچستر دفتري در اين شهر گشودند اين دفتر از منچستر کالاهايي وارد ايران ميکرد. مدتي بعد يکي از کارمندان شرکت زيگلر که يک آلماني به نام اسکار اشتراوس بود پيشنهاد کرد که به جاي اينکه شرکت وجوه حاصل از فروش کالاها را خريد سکههاي طلا کند و سپس آنها را از طريق روسيه از ايران خارج سازد، قالي خريداري کنند که بتوانند در لندن آنها را به راحتي و مستقيماً به پول تبديل کنند. از اين رو اشنراوس که مردي کارآمد و جسور بود، به سلطانآباد مراجعه کرده و نسبت به داير کردن رنگرزخانه، استخدام طراحان و ايجاد انبار کالا اقدام کرد. ديري نپاييد که حدود 2500 دستگاه قاليبافي تحت نظارت زيگلر قرار گرفت و در کنار اين شرکت شرکتهاي بيشمار ديگري نيز از اروپا و آمريکا در اين منطقه به راه افتاد.

از ديگر شرکتهايي که در اواخر دوره قاجاريه آغاز به کار کرد برادران کاستلي بودند. در اواخر دوره قاجاريه و در کرمان نخستين شرکت خارجي يعني «استرن راگ اند تريدينگ کمپاني اَو نيويورک» دفتر خود را در کرمان گشود. این شرکت بعدها در شرکت «اتوبرندلی» که اولین بازرگانی قالی از کشورهای خارجی بود، ادغام شد. ديري نپاييد که «نيرکوکاستلي» که متعلق به خانواده متمکن و سرشناس ايتاليايي بود به تجارت قالي ايران علاقهمند شد. آنها صاحب يکي از معتبرترين بانکهاي خارجي بودند. از اين رو برادر نير، کوکو سالها قبل در تبريز به عنوان کارگزار بانکي مستقر شده بود. کاستليها تحت عنوان نيرکوکاستلي و برادران، در اواخر قرن 19 تجارت خود را در تبريز آغاز کردند. بعدها اين شرکت نماينده خود را به کرمان گسيل داشت و پس از آن نيز به کار تجارت در کاشان مشغول شدند و البته در ده سال پاياني سلطنت قاجاريه شرکتهاي معتبر انگليسي و آمريکايي شعبات خود را در سرتاسر ايران برپا ساختند و نسبت به تجارت قالي در ايران اقدام ورزيدند.

Graphic Design & Web Design By Hashei Design Studio